معنی سریال طنز سیما

حل جدول

سریال طنز سیما

سه در چهار


از سریال‌های طنز سیما

سه در چهار


طنز

سرزنش و طعنه زدن، ریشخند کردن

طعنه زدن و سرزنش

فرهنگ عمید

طنز

(ادبی) شیوۀ ادبی که در آن عیوب فردی و اجتماعی به منظور اصلاح این عیوب به‌صورت خنده‌آوری نمایش داده می‌شوند،
طعنه، سرزنش،
* طنز زدن: (مصدر لازم) = * طنز کردن
* طنز کردن: (مصدر لازم) [قدیمی] طعنه زدن، مسخره کردن،

فرهنگ فارسی هوشیار

طنز

طعنه، افسوس کردن، آنچه دیده و شنیده از احوال نوخاستگان و حرکات ایشان و سخنان با طنز که میگفتند، باز راند


طنز زدن

(مصدر) طنز کردن.

لغت نامه دهخدا

طنز

طنز. [طَ] (اِخ) (شارع...) ببغداد است بنهر طابق. (معجم البلدان).

طنز. [طَ] (ع مص) فسوس کردن. (منتهی الارب) (منتخب اللغات). فسوس داشتن. (دهار). افسوس داشتن. (زوزنی). افسوس کردن. (تاج المصادر). || بر کسی خندیدن. || عیب کردن. (زوزنی). || لقب کردن. (زوزنی). || سخن به رموز گفتن. (غیاث) (آنندراج). || (اِمص) طعنه. (غیاث) (آنندراج). سخریه: آنچه دیده و شنیده از احوال نوخاستگان و حرکات ایشان و سخنان باطنز که میگفتند بازراند. (تاریخ بیهقی ص 599). بزرگان طنز فرانستانند. (تاریخ بیهقی ص 392).
زبون تر از مه سی روزه ام مهی سی روز
مرا بطنز چو خورشید خواند آن جوزا.
خاقانی.
سالها جستم ندیدم زو نشان
جز که طنز و تسخر این سرخوشان.
مولوی.
قهقهه زد آن جهود سنگدل
ازسر افسوس و طنز و غش و غل.
مولوی.
عقلم بطنز گفت که انظر الی الابل
کاندر ابل عجایب صنع خدا بسی است.
سلمان ساوجی.
|| ناز. (غیاث) (آنندراج).


سیما

سیما. [سی ی َ] (ع ق مرکب) خاصه و خاص. (غیاث) (آنندراج). لاسیَّما. مخصوصاً. علی الخصوص. بویژه.

سیما. (ع اِ) نشان و علامتی که شناخته شود بدان خیر و شر. (غیاث اللغات) (آنندراج). نشان. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 60). نشان. علامت. (منتهی الارب):
اگر تو راست میگویی که فعل مرد و زن باشد
چرا شکل تو در صورت نه سیمای پدر دارد.
ناصرخسرو.
آسیه توفیق و سارا سیرت است
ساره را سیاره سیما دیده ام.
خاقانی.
مردی مصلح مینمایی و سیمای صیانت و سداد در ناصیه ٔ تو پیداست. (سندبادنامه ص 302).
رخش سیمای کم رختی گرفته
مزاج نازکش سختی گرفته.
نظامی.
رخش سیمای عدل از دور میداد
جهانداری ز رویش نور میداد.
نظامی.
هر که سیمای راستان دارد
سر خدمت بر آستان دارد.
سعدی.
|| قیافه. چهره. صورت:
گر اجزای جهان جمله نهی مایل بدان جزوی
که موقوفست همواره میان شکل مه سیما.
ناصرخسرو.
بر دعوی آنکه چون تویی نیست
سیمای تو میدهد گواهی.
سیدحسن غزنوی.
چون آینه نفاق نیارم که هر نفس
از سینه رنگ کینه به سیما برآورم.
خاقانی.
چو شیرین دید در سیمای شاپور
نشان آشنایی دادش از دور.
نظامی.
قضا را درآمد یکی خشک سال
که شد بدر سیمای مردم هلال.
سعدی.
من در اندیشه که بت یا مه نو یا ملک است
یا پری پیکر مهروی ملک سیما بود.
سعدی.
تیر ماهان برگ زرین کیمیای زر شود
وز نهیب دی حصار سیمگون سیما شود.
ناصرخسرو.
|| مجازاً، به معنی پیشانی مستعمل است چرا که علامت خیر و شر در پیشانی مفهوم میشود. (غیاث) (آنندراج):
حق چو سیما را معرف خوانده است
چشم عارف سوی سیما مانده است.
مولوی.
ز مهرش صبح می زد دم مرا شد صدق او روشن
که صدق اندرونی را توان دانست از سیما.
سلمان ساوجی.

اطلاعات عمومی

طنز

وقتی برخی از جنبه ها و مسائل خاص زندگی اجتماعی از جمله طرز زندگی و فعالیت مردم، گرایش ها و همچنین اعتقادات ایشان، به یکی از شکل ها و روش های ادبی انتقاد شود، این کار را طنز می نامند. طنز ممکن است شعر، کتاب، نمایشنامه، فیلم و یا لطیفه باشد.
برای مثال "آمبروزبیرس" طنزپرداز آمریکاییف چند سطری در استهزای امور نوشته است. برای مثال: "سیلی نقد، بدتر از حلوای نسیه!" یا "دوست آنست که بشنود حرف دوست، نه آنکه گیرد دست دوست!"
"ازوپ" نویسنده ی نامدار افسانه های باستانی، و "جیمز توربر"، نویسنده ی کتاب افسانه های زمان ما، هر دو، حماقت ها و شرارت های آدمی را به پرندگان و روباه ها و جانوران دیگر نسبت داده اند. این گونه بذله گویی که شرارت ها و حماقت های آدمی را به استهزا می گیرد، طنز نامیده می شود. طنزپردازها به طور معمول از نویسندگان دیگر به رفتار انسان ها بدبین تر یا بدگمان تر هستند.
شاید دوتا از بزرگ ترین طنزهای موجود در ادبیات جهان، یکی کاندید اثر ولتر و دیگری سفرهای گالیور اثر جاناتان سوویفت باشند. در کتاب نخست، این فکر به استهزا گرفته شده است که "در این دنیای بهتر از همه ی دنیاها، همه چیز برای بهترها است!" در کتابه دوم به شرارت های انسان به طور کلی حمله می شود. طنز در ورای سفرها و ماجراها و حوادث پر از شوخی و خنده ای که برای گالیور رخ می دهند، پنهان است.
داستان "دن کیشوت" اثر میگوئل د سروانتس نیز طنز کلاسیک دیگری است! دن کیشوت یک شوالیه ی خیال پرداز است! او و سانچوپانزا، اربابش، می کوشند بی عدالتی های جهان را اصلاح کنند و از میان بردارند. ولی آن ها "آب در هاون می کوبند" یعنی به پیکارهای بی معنی دست می زنند. بسیاری از درام نویسان، مخصوصا در سده ی هفدهم، نمایشنامه هایی به سبک طنز نوشتند! یکی از این نویسندگان بزرگ، مولیر بود.

فرهنگ معین

طنز

(مص م.) ریشخند کردن، مسخره کردن، طعنه زدن، (اِمص.) طعنه، (اِ.) ناز و کرشمه، عملی که جنبه های نادرست یا ناروای پدیده ای را مورد مسخره قرار می دهد و هدف آن اصلاح است. (اعم از شعر، نثر و نمایش). [خوانش: (طَ) [ع.]]

مترادف و متضاد زبان فارسی

طنز

استهزا، فکاهه، فکاهی، مسخره، هزل،
(متضاد) جد، ناز، طعنه، سرزنش، طعنه زدن، سرزنش کردن، افسوس کردن، مسخره کردن، ناز

فارسی به ایتالیایی

طنز

ironia

معادل ابجد

سریال طنز سیما

478

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری